فمینیسم:
این همه ظلم و اسارت و محرومیت و تبعیض(که به گوشه ای از آن در پست قبل اشاره شد)بطور طبیعی سبب پیدایش جنبشی زن مدارانه در جهت آزادی های زن از یک سو، و برابری و تساوی او با مرد از سوی دیگر، شد که بدلیل خاستگاه انفعالی و واکنشی آن ، این بار به نوعی دیگر ،زنان را به اسارت کشید و به آنان ستم نمود. استاد شهید مطهری در این زمینه می نویسد((نهضتی که در اروپا برای احقاق حقوق پایمال شده زن صورت گرفت به دلیل آن که دیر {در کشوری مثل آمریکا در سال 1920تساوی حقوق زن و مرد در حقوق سیاسی تصویب شد در حالی که آمریکا در قرن 18 هنگام اعلان استقلال به حقوق بشر اعتراف کرده بود}به این فکر افتاده بودند، با دستپاچگی و عجله ی زیادی انجام گرفت. احساسات مهلت نداد که علم نظر خود را بگوید و راهنما قرار گیرد. از این رو تر و خشک با یکدیگر سوخت.این نهضت یک سلسله بدبختی ها را از زن گرفت و حقوق زیادی را بهاو داد و درهای بسته ای را باز کرد اما در عوض ، بدبختی های دیگری برای خود زن و برای جامعه بشریبوجود آورد)) افزون بر آن، در جریان همین جنبش نیز دست ناپیدای مرد خود خواه و پول پرست و لذت جوی غربی بشدت موثر بود. از یک سو و در شرایط گسترش تکنولوژی و تاسیس کارخانه های بزرگ برای دستیابی به نیروی کار ارزان، مالکیت زن به رسمیت شناخته شد!تا بهتر بتواند از او به عنوان کارگر استفاده کند .به همین جهت،بی توجهی به ویژگی خاص زنان ،آنچنان او را در حقوق کار(و به عبارت بهتر در تکلیف کار) همسان و همسنگ مردان پنداشت و کارهای سنگین صرفا مردانه را در کارخانجات بر او تحمیل کرد که فریاد پشیمانی این دسته از زنان غربی را از شعار تساوی حقوقی با مردان بلند ساخت .
از سوی دیگر با فریاد شعار ازادی و رهایی زن ،به گونه افراطی بیش از آنکه او را از اسارت مرد آزاد سازند ،از قید و بند اخلاق گسستند.مردسالاران غربی حتی برای کامجویی خیابانی خویش با نام آزادی آنچنان بر نامه ریزی کردند که زنان در کوچه و خیابان ،در اداره و کارگاه با ارایش و خود نمایی لذت مردان را تامین کنند. نتیجه طبیعی چنین افراطی ، فساد گسترده ای است که دانگیر غرب شده است به گونه ای که آنچنان نهاد خانواده را در معرض تزلزل و نابودی قرار داده است که هم اکنون برای انسان سعادت طلب و کمال جوی غربی ،سخن گفتن از حفظ کیان خانواده شیرین ترین سخن و بهترین شعار محسوب شده و گوینده ی آن به عنوان انسان مطلوب و ناجی بشر مطرح می شود.از همین رو چندی است مجددا نهضتهای دیگری به عنوان نهضتهای دفاع از حقوق زن به راه افتاده است تا از این ظلم و اسارت مدرن!جلوگیری کند. چرا که با آن نهضت عجولانه قدیم هم کرامت زن در نتیجه ابتذال اخلاقی از دست رفت و هم در اثر این بی کرامتی و بی ارزشی مردان پس از کامجویی های افراطی و سو استفاده از وجود زن به انان بی رغبت شده و به همجنسگرایی روی آوردند و در نتیجه نهاد خانواده بشدت آسیب پذیر گشت .
اما اینبار بعد از مطرح کردن حقوق زن و بر افراشته شدن علم فمینیسم ،علم همجنسگرایی را برای برآوردن لذت جویی های خود بر افراشتند وتمام لذت جویان و منفعت طلبان جهانی را بسوی آن ترغیب ساختند ! تا از روی لجاجت وجهل گام دیگری را بعد از فروپاشی نظام خانواده برای نابودی و انقراض کامل نسل بشر بردارند!
منابع این پست:کتاب فلسفه حقوق منتشر شده در موسسه پژوهشی امام خمینی ویراست قدیم
و نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری
به نام خدایی که زن سوره ی لطف اوست
-در رم پدر می توانست تصمیم بگیرد که فرزند تازه متولد شده باید بمیرد یا نه! او حق داشته به حیات هر یک از اعضا خانواده ،مخصوصا زن خود خاتمه دهد.ارث پدر تنها به پسرانش می رسید و زن و دختر هیچ سهم الارثی نمی بردند !
در رم قدیم زن و دختر هیچ اختیاری نداشتند، دختران مانند شیئ مملوک مورد معامله واقع می شدند. حق مالکیت ،معاشرت ،رفت و آمد و حتی حق حیاتشان بدست پدر و مرد بود!پدر هر گاه صلاح می دانست می توانست آنها را بفروشد و قرض و کرایه دهد و یا بکشد. در انتخاب شوهر به هیچ وجه زن دخیل نبود.
-در یونان چون هدف از ازدواج صرفا بقای نسل بود بدور انداختن زنانی که فرزند پسر نمی آوردند مانعی نداشت.زن شیئ قابل مالکیت ، عنصر توالد و ارضای شهوت بود...برخی متفکران معتقد بودند زن دارای روح خالد انسانی نیست و به همین دلیل حق ندارد بعد از وفات شوهر زندگی کند. سوزاندن زنده زنده با جسد شوهر متوفی به همین دلیل صورت می پذیرفت!!!
-در مشرق زمین و ایران قدیم نیز زن حق اظهار نظر در انتخاب شوهر را نداشت در جامعه نژادی ایران ازدواج با بیگانه ممنوع بوده است و این افراطی گری باعث شد تا ازدواج با محارم مشروع تلقی شود. در ایران قدیم مرد اجازه تصرف اموال و املاک زن را حتی بدون رضایت او داشت زیرا هیچ حق مستقل اقتصادی برای زن به رسمیت شناخته نمی شد...
مطالبی را که خواندید نه متعلق به ملتها و مردمان غیر متمدن قدیم که رفتارهایی بود که جوامع متمدن با زن داشتنداما با ظهور عیسی مسیح (ع) و افکار مذهبی پیروان او همچنین بعدها تاثیر اسلام بتدریج وضع زنان از صورت یک شیئ قابل تملک ،به انسان دارای حق مالکیت و حقوق اجتماعی تغییر یافت. البته این تغییر به کندی صورت می گرفت بگونه ای که در کشورهایی مثل سوئد، دانمارک و نروژ تا همین سده های اخیر ،به دختر مطلقا ارث نمی دادند و یا هم اکنون نیز زن بعد از ازدواج نام خانوادگی خویش را از دست می دهد وبه نام شوهرش خوانده می شود واین خود نشانی از باقیمانده های نگاه تحقیر آمیز جوامع مدعی تمدن به زن است